♥پرنیا✿◕ ‿ ◕✿♥پرنیا✿◕ ‿ ◕✿، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

پــــرنیــــا هدیه خوب خدا✿◕ ‿ ◕✿

دانسته های گل پرکم

دختر قشنگم : چند وقتی بود که دوست داشتم یرات از کارهایی که بلدی وتواناییهات تو این سن بنویسم که الان فرصتش رو پیدا کردم چون مشغول درست کردن کاردستی با پویا هستی ودیگه من میتونم یه وقتی برای خودم داشته باشم . به نظر من که خیلی باهوشی تمام تست های هوشی که باهم حل میکنیم نشون دهنده ضریب هوشیه بالاته ومن کلی لذت میبرم چند روز پیش رفته بودم مرکز بهداشت که یه تابلو زده بود که مهارتهای بچه ها تو سن های مختلف بود که دیدم تو تمام مهارت های یه بچه ی 7ساله رو داری وکلی لذت بردم. اون کارهایی که الان به ذهنم میرسه: قند عسلم شما تو سن 4سالگی میتونی به فارسی تا 20 وبه انگلیسی تا10 بشماری تمام رنگ هارو میشناسی ...
22 ارديبهشت 1392

گریم ورنگ انگشتی..

عسلی من این روزها تو همه ی وقت مامان رو پر کردی وخواسته هات باعث میشه تا من بدنبال چیزهای جدید وخلاقیت بیشتر باشم .اواخر هفته ای که گذشت خیلی دوست داشتی که گریمت کنم وهمش میگفتی که با (زوالم الایشی)لوازم آرایشیت منو گریم کن ومن هم قبول نمی کردم وبهت میگفتم که اینا پوستت رو خراب میکنه تا اینکه دیدم دست بردار نیستی وبه پدر جون گفتم تا برات رنگ انگشتی وقلم گرفت ومن هم شما رو گریم کردم البته تنها نه همراه با پویا ویاسمن که روز بعدش هم عمه جون اومد وامیرحسین هم به جمعتون اضافه شد ومنم که دل عسل خانمم رو نمیشکنم همتون رو  درست کردم وکلی لذت بردید وبا هم بازی کردید ومن هم از خوشحالیتون خوشحال... این هم عکسهاتون.. ...
21 ارديبهشت 1392

یه مهمونی..

گل پرکم: دیروز جمعه برای ناهار ولیمه یکی از اقوام دعوت بودیم تالار" چون مامانی وعمه جون دوسال پیش  رفته بودن وتو ولیمشون شما کوچیک بودی ویادت نبود که تالار به جز عروسی کاربردهای دیگه ای  هم داره تا آخر مهمونی گیر داده بودی  چرا عروس نمیاد وتازه پس چرا نمیرقصیم این عکسها رو هم دختر عمه جون زحمت کشید واز شما انداخت منم میزارم تا یادگاری از اون روز  برات بمونه قربون تو دختر اجتماعی برم که انقدر دوست داری با بچه هازود ارتباط برقرار کنی البته کیانا جون هم خیلی ناز ومثل شما عاشق بچه ها بود خیلی زود با هم دوست شدید این عکس رو هم یادگاری براتون  میزارم تا بزرگ که شدید ببینی چه ناز گلایی بود...
14 ارديبهشت 1392

باتو تکرار کودکیها...

عسلم.. با تو تمام تجربه های شیرین کودکیم دوباره زنده میشه وبا تمام وجود احساس خوشبختی میکنم واگه تو دلم هم غصه ای بشینه به خاطر وجود نازنینت خیلی زود ازیادم میره وبافکر روزهای خوبمون وروزهای بهتری که در پیش داریم شور زندگی تو تمام تنم پرمیشه .. دختر شیرین وباهوشم خیلی بلایی با تک تک کلمه هایی که میگی منو واطرافیان رو شگفت زده میکنی وخیلی بزرگتر والبته فهمیده تر از سنت عمل میکنی ومن خیلی خوشحالم که دخترم انقدر باهوش وعاقله وتمام عشقی که من وپدر جون بهش میدیم بهمون بر میگردونه میادوبا تمام وجود میبوستمون ومیگه خیلی دوستون دارم که اون لحظه رو با تمام دنیا عوض نمیکنم. این عکسها رو تو چند روز مختلف ازت انداختم وبعد که کنار ...
10 ارديبهشت 1392

رخصت داش پرنیا:)

عسلم چند روز پیش رفتیم خونه مامان جون بعد از نهار شما با دایی مهدی رفتید رو تخت تا باهم کمی استراحت کنید دایی گفت بیا از من و پرنیا یه عکس بگیر منم اطاعت کردم واز دایی وخواهر زاده عکس گرفتم وبعد رفتم تا به مامان تو جمع کردن ظرف های نهار کمک کنم... بعد از تموم شدن کارهامون رفتیم تو پذیرایی نشستیم که دیدیم تو وداییها با یه گریم باحال اومدید بیرون ومن ومامانی این شکلی دیگه نمی تونستم خندم رو نگه دارم وشدم این شکلی بعضی عکسها کیفیت نداره به همون علتی که بالا گفتم در حال خنده ازتون عکس گرفتم تمام گریم ها وژست های عسل خانمم کار دایی مهدی هستش واقعا کارت عالی بود داداش گلم پرنیا ودایی ...
8 ارديبهشت 1392

تا اطلاع ثانوی.....

  بدن انسان می تونه تا 45 واحد درد رو تحمل کنه. اما زمان تولد، یک زن تا 57 واحد درد رو احساس می کنه این معادل شکسته شدن همزمان 20 استخوانه! مادرتون رو دوست داشته باشید ...   و برای ابراز عشق و علاقه به مادرتون منتظر یک روز خاص نباشید ... تا اطلاع ثانوی : هر روز ، روز مادره ...
1 ارديبهشت 1392
1